سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر عاشقانه

 

یارومی کوزه بچه هاش می خندند می گه خدایا این شادی را از بچه هام نگیرخیلی خنده‌دار

 

یک گله مورچه به یک فیل حمله می کند فیله خودش را تکان می دهد همه ی مورچه ها میریزند پاییین به جز یکی مورچه ها بهش 

 

می گن خفش کن خفش کنخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار 


[ جمعه 90/2/23 ] [ 11:25 عصر ] [ سحر ] [ نظر ]

 


گذر عمر


غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست !
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل ؟!
گفت : پ‍‍ژمردگی اش را نتوانم نگریست
من اگر ز روی هر شاخه نچینم گل را
چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانی است
همه محکوم به مرگند چه انسان ، چه گیاه
این چنین است همه کاره جهان تا باقی است !!!

گریه ی باغ از آن بود که او میدانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست !!
رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست



[ چهارشنبه 89/3/5 ] [ 8:58 عصر ] [ سحر ] [ نظر ]

      


 


 


 


 


پایان بغض سرکش من ابتدای تو ست.


 


شبهای من هیشه پر از قصه ها ی تو ست


 


چه می جویم بگو با من، بگو از تو چه می خواهم


 


منی که رو به پایانم از تو نمی کاهم


 


برای با تو بودن ها شروعم رنگ غم دارد


 


 شب تاریک وسرد من فقط روی تو کم دارد


 


به بالین منهم سر را سراغت از چه کس گیرم


 


به بستر از غمت میدانم شبی دوراز تو میمیرم


 


 


 


 


[ چهارشنبه 89/3/5 ] [ 8:57 عصر ] [ سحر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
آرشیو مطالب
امکانات وب